۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

روزمرگی

در اين دوران که تقريباً همه ما در حال گذرون زندگيمون به صورت روزانه هستيم و تقريباً نميتونيم براي آينده برنامه ريزی روشنی داشته باشيم ، دچار روزمرگی ميشيم چون هر روزمون مثل روز گذشته است . اين حالت ممکنه که به نظر بی ضرر بياد ولی انسان رو به جايی ميرسونه که ديگه چيزی برای آدم مهم نيست و اين حالت تشايه زيادی به افسردگی داره و ممکنه که خيلی زود به اين بيماری تبديل بشه . اون موقع آدم به بد حالتی دچار ميشه و نميتونه درست تصميم گيری کنه . تنها درمانی هم که برای افسردگی وجود داره اينه که خود شخص بخواد که خوب بشه و خيلی تلاش کنه تا بتونه ذهنيتش رو تغيير بده ، دارو هايی هم که برای اين بيماری ميدن هيچکدوم درمان نميکنه و فقط نقش يک مسکن را بازی ميکنه . بگذريم بالاخره اين ها هم از امتيازات زندگی ماشينی و شهری هستن . تو اين اوضاعی که واقعاً در اين زندگی مسخره شهری که اينهمه از صبح تا شب سگ دو ميزنيم و آخرش هم هيچی که هيچی . تو اين اوضاع آدم واقعاً چيکار ميتونه بکنه ؟ من نميدونم . هنوز هم راه حلی پيدا کنم شايد کسی و جايی تونسته باشه که اين رو حل کنه ولی من که نتونستم و مطمئناً خيلی های ديگه هم نتونستن . هميشه ميگن که خدا فرصتهای زيادی رو در اختيار آدمها ميزاره ولی من نميتونم اين رو قبول کنم چون واقعاً اينجوری نيست چون اين فرصتها رو بطور عادلانه نيست و بين همه بطور مساوی تقسيم نميشه . شايد هم من دارم اشتباه ميکنم ولی اين نظر منه و فعلاً نميتونم عوضش کنم .
و اندر احوال ما اين که هر روز بيشتر دچار روزمرگی ميشيم ، همين .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر