۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

چهارشنبه سوری

وقتی که بچه بودم ، این موقع از سال با بچه های محل میرفتیم تو کوههای بالای سعادت آباد ، اون موقع ها اونجاها کوه بود نه ساختمون ، بعدش کلی بوته جمع میکردیم تا شب چهارشنبه سوری آتیش بازی کنیم . خفن ترین ترقه ای که داشتیم معروف بود به هفت ترقه . آخ که واقعاً چه حالی میداد ، اما از اون روزها خیلی گذشته و سال به سال این مراسم شکل زشت تری به خودش گرفت ، البته داستان از اونجایی شروع شد که یه شیر ناپاک خورده ای پای " نارنجک " های دستی رو به این مراسم باز کرد و مردم احمق ما هم که مثل همیشه اول یه کاری رو میکنن بعد به عواقبش فکر میکنن ازش استفده کردن و چهارشنبه سوری رو تبدیل به میدان جنگ کردن . ساختن نارنجک رو باید کسی که علم ساخت بمب های دستی رو داشته باشه به مردم یاد داده باشه وگرنه یه آدم ساده که نمیتونه بفهمه که ترکیب اکلیل با سرنج و یه خورده سنگ میتونه تبدیل به یه بمب دست ساز بشه . از این قضیه من یک نتیجه گیری دارم البته ممکنه که درست نباشه و اون هم اینه که این بمبهای دست ساز رو کسانی بین مردم آوردن که از آیین ها و سنتهای ایرانی خوششون نمیاد و میخوان کاری کنن که این آیینها و سنتها از بین برن ، اون هم بدست خود مردم ، و مردم همیشه ساده ما هم خیلی راحت گولشون رو خوردن و باز هم با سر رفتیم تو چاه .
بعد از این همه سال ، و با این همه تلفات باز هم احمقهایی پیدا میشن که از نارنجک استفاده کنن . باز هم هرچی سرمون میاد تقصیر خودمونه و خود کرده را ندبیر نیست . این همه ضرب المثل داریم و اینهمه پند و اندرز از گذشته ها برامون باقی مونده ولی چرا ازشون استفاده نمیکنیم ؟ چرا همیشه باید سری رو که درد نمیکنه دستمال ببندیم ؟ چرا باید با عقل و منطق کاری کنیم که پشیمونی برامون بیاره ؟
باز هم چهارشنبه سوری میاد و کلی آدم کارهای احمقانه میکنن ، مطمئنم که امثال هم مثل سالهای گذشته کلی تلفات خواهیم داد . از این خواب خرگوشی کی میخواهیم که بیدار بشیم ، نمیدونم ؟!؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر