۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

سال نو مبارک

بالاخره بعد از 10 روز حوصله پیدا کردم که چیزی بنویسم . امسال عید برای من خیلی جالب بود چون با سالهای قبل خیلی تفاوت داشت ، سالهای قبل هر وقت که من میگفتم که کار و بار خوب نیست و داره بد تر هم میشه ، همه جلوی من می استادند و میگفتند که عجب آدم منفی بافی هستم و هی دعا و آرزو میکردن که در سال جدید بهتر میشه ، اما امسال من دیگه هیچی نمیگفتم و همون افراد دانا ، عاقل ، با شعور و ... به من میگفتن که امیدی میست که اوضاع اقتصادی در این سال بهتر بشه ، حالا من نباید به اونها میگفتم که منفی بافن ؟ به هر حال امسال هم شروع شده و دوباره باید بجنگیم تا دوزار در بیاریم ، همه دنیا اوضاع اقتصادیشون داره به سامان میشه و واسه ما هم هر سال نا بسامان تر !؟! بالاخره در کشوری که قوانین ناقص باشن و این قوانین فقط برای منفعت بعضی ها وضع شده باشه ، اوضاع از این بهتر نمیشه .
یه روز یکی از دوستان حرف جالبی زد و گفت ما ملتی شنیداری هستیم و هر چیزی رو که بشنویم باور میکنیم نه چیزایی رو که ببینیم ، دیدم راست میگه ما ها هیچ وقت به چیزی که خودمون دیده باشیم استناد نمیکنیم ولی به چیزایی که میشنویم خیلی استناد میکنیم . البته راجع به این قضیه بعداً مفصل مینویسم و کلی مثال هم میارم .

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

آخرین خبر

خوب همونطوری که میبینید ، سایت کلیک ایران هم باز شده و تبلیغاتش دوباره راه افتاده . ما که آخرش هم نفهمیدیم واسه چی فیلتر شده بود و کسی از مدیران سایت هم چیزی نگفت . به هر حال زیاد هم مهم نیست ، تازه سایت نود کلیک هم بالاخره با من تسویه حساب کرد و نکته جالب توجه اش اینجاست که بعد از یک ماه بهم نامه زدن که آقا پول ریختیم به حسابت ، البته سایتشون هم هنوز باز نشده .
اینهم حال و روز کار رو اینترنت تو کشور عزیزمون ایرانه و راستی حتماً شما هم شنیدین که آقای وزیر رفاه گفته که در ایران فقر هست ولی کسی در فقر مطلق زندگی نمیکنه ، البته حق هم داره که اینو بگه ، همه دنیا رو اونجوری که میبینن تصور میکن و آدمهای ساده اندیش اصلاً به این فکر نمیکنن که این دنیا چی هست ، اگر کسی نمیفهمید که زمین به دور خورشید میچرخه ، مطمئناً تا امروز آقایونی از قبیل همین وزیر محترم رفاه هم متوجه نمیشدن که زمین مرکز عالم نیست ، این آقایون اطراف خودشون و حسابهای پر پولشون رو میبینن و فکر میکنن بقیه ملت هم مثل آقایون همچنین وضعیتی دارند ، حالا یکم بیشتر یا کمتر احتمالاً آقای وزیر هر کسی رو که زیر 200 میلیارد تومن پول داشته باشه ( مبلغ موجودی خود آقای وزیر ) رو فقیر میدونن و چونکه آقا زاده شون گوش زد کردن که به کسی که 199 میلیارد تومن پول داشته باشه فقیر نمیگن ، حالا مشرف شدن و میفرمایند که در ایران فقیر داریم ولی نه فقیر مطلق ؟!؟!؟!؟!؟
اینها هم از اند احوالات ماست دیگه ، تازه فردا هم چهارشنبه سوری و همه احمقها توپ و تانکهاشون میارن تو خیابون که با هم بجنگن و مطمئن باشید که حتی اگر فرستاده صلیب سرخ هم باشین ، درامان نیستین و برای اون آدمهای فهمیده ای هم که ارزش این مراسم رو میدونن آرزوی شبی خوش دارم .

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

چهارشنبه سوری

وقتی که بچه بودم ، این موقع از سال با بچه های محل میرفتیم تو کوههای بالای سعادت آباد ، اون موقع ها اونجاها کوه بود نه ساختمون ، بعدش کلی بوته جمع میکردیم تا شب چهارشنبه سوری آتیش بازی کنیم . خفن ترین ترقه ای که داشتیم معروف بود به هفت ترقه . آخ که واقعاً چه حالی میداد ، اما از اون روزها خیلی گذشته و سال به سال این مراسم شکل زشت تری به خودش گرفت ، البته داستان از اونجایی شروع شد که یه شیر ناپاک خورده ای پای " نارنجک " های دستی رو به این مراسم باز کرد و مردم احمق ما هم که مثل همیشه اول یه کاری رو میکنن بعد به عواقبش فکر میکنن ازش استفده کردن و چهارشنبه سوری رو تبدیل به میدان جنگ کردن . ساختن نارنجک رو باید کسی که علم ساخت بمب های دستی رو داشته باشه به مردم یاد داده باشه وگرنه یه آدم ساده که نمیتونه بفهمه که ترکیب اکلیل با سرنج و یه خورده سنگ میتونه تبدیل به یه بمب دست ساز بشه . از این قضیه من یک نتیجه گیری دارم البته ممکنه که درست نباشه و اون هم اینه که این بمبهای دست ساز رو کسانی بین مردم آوردن که از آیین ها و سنتهای ایرانی خوششون نمیاد و میخوان کاری کنن که این آیینها و سنتها از بین برن ، اون هم بدست خود مردم ، و مردم همیشه ساده ما هم خیلی راحت گولشون رو خوردن و باز هم با سر رفتیم تو چاه .
بعد از این همه سال ، و با این همه تلفات باز هم احمقهایی پیدا میشن که از نارنجک استفاده کنن . باز هم هرچی سرمون میاد تقصیر خودمونه و خود کرده را ندبیر نیست . این همه ضرب المثل داریم و اینهمه پند و اندرز از گذشته ها برامون باقی مونده ولی چرا ازشون استفاده نمیکنیم ؟ چرا همیشه باید سری رو که درد نمیکنه دستمال ببندیم ؟ چرا باید با عقل و منطق کاری کنیم که پشیمونی برامون بیاره ؟
باز هم چهارشنبه سوری میاد و کلی آدم کارهای احمقانه میکنن ، مطمئنم که امثال هم مثل سالهای گذشته کلی تلفات خواهیم داد . از این خواب خرگوشی کی میخواهیم که بیدار بشیم ، نمیدونم ؟!؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

طلایه دار سال نو ، حاجی فیروز


شاید فکر کنید که چرا یه همچنین اسمی رو برای این موضوع انتخاب کردم ! داستانش اینه که یکی از هموطن های عزیز این رو تو گوگل سرچ کرده بود و رسیده بود به وبلاگ من ، البته نکته قابل توجه اش اینه که IP این عزیز از فرانسه بوده حالا یا واقعاً بوده یا اینکه سیستم گزارشی وبلاگ من یول زده ، به هر حال آخر ساله و نزدیک عید ، من که حالم خوب نیست ، بقیه رو نمیدونم . کار اصلاً خوب نیست ، کلی بدهی هم دارم بدجوری 8 گرو 20 دیگه گرو 9 هم نیست . باز هم به هر حال برگردیم سر همون حاجی فیروز ، یه آدمی که سیاهه و شب عید با دالام دولوم بیاد و آواز میخونه ، افسانه اش رو درست نمیدونم زیاد هم مهم نیست چون افسانه است ، افسانه هم واسه بچه ها که میخوان بخوابن شیرین ، نه من چون بیدارم و درست هم نمیتونم بخوابم . قبلاً وقتی که بچه بودم ، تو خیابون حاجی فیروز که میومد هم خوب میخوند و خوب ضرب میزد و همه دورش جمع میشدن ، حاجی فیروز های امروزی یا خیلی بچه هستن یا اینکه معتادن و واسه پول دواشون حاجی فیروز میشن ، اونهایی هم که از سر ناچاری حاجی فیروز میشن اصلاً نمیدونن که دارن چیکار میکنن . کشوری که فرهنگش رو از دست بده ، همه چیزش رو از دست میده ما هم دیگه به ته دیگ رسیدیم و ته مونده فرهنگمون روهم داریم فراموش میکنیم و الباقی رو هم کشورهای همسایه که عمری زیر سایه ما زندگی کرده بودن به نام خودشون ثبت میکنن تا برای آیندگانشون فرهنگ سازی کنن .

حاجی فیروزم سالی یه روزم
حاجی فیروزم ماله نوروزم
حاجی فیروزم خسته و تنها
حاجی فیروزم سیاه و غمبار
حاجی فیروزم مال همسایه
عید نوروزم مال همسایه
حاجی فیروزم مال قدیمم
عمو نوروزم همون پاپا نوئلم


من شعر گفتن بلد نیستم ، هیچ وقت هم نمیخوام یاد بگیرم ، چون اگر معروف بشم در آینده یا عرب میشم یا ترک یا آلمانی یا فرانسوی یا ... دلم میخواد یه ایرانی گمنام باشم تا یه ایرانی که ندونه پدرش کجایی بوده